11- لذت توبه کردنم !




سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم

تا به فتوی خرد حرص به زندان کردم

 

 

سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان

که من این خانه به سودای تو ویران کردم

 

توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون

می‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم

 

در خلاف آمد عادت بطلب کام که من

کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

 

نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست

آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم

 

دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع

گر چه دربانی میخانه فراوان کردم

 

این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت

اجر صبریست که در کلبه احزان کردم

 

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ

هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

 

گر به دیوان غزل صدرنشینم چه عجب

سال‌ها بندگی صاحب دیوان کردم




خوش به حال حافظ و قرآن‌اش!

ما که هنور اندر خم یک کوچه مانده‌ایم :(


از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان

شاید کز آن میانه یکی کارگر شود!


بندگی خوبی هم نکردیم و توقع زیاد هم داریم!

قدر گنج روان رو هم ندونستیم.


توبه کنم که بشکنم ز هر نفس

لذت توبه کردنم توبه شکستن است و بس

نیم شبی توبه کنم می نخورم بار دگر

شب نرسیده به سحر دوباره می‌کنم هوس


تازه جنت و حور و پری هم می‌خواییم

خدا عاقبت ما رو بخیر کنه که خودمون باید به خیر کنیم‌ش.

موفق باشم :)



نظرات 11 + ارسال نظر
بهزاد شنبه 7 اسفند 1389 ساعت 10:13 http://youngland.blogsky.com

طمع زفیض کرامت مبر که خلق کریم گنه ببخشد و عاشقان ببخشاید

بهزاد شنبه 7 اسفند 1389 ساعت 10:13 http://youngland.blogsky.com

به وبلاگ من بیا اگه عشق می کنی

تسخیر شنبه 7 اسفند 1389 ساعت 13:23 http://taskhir.com

سلام خسته نباشید
وبلاگ خوبی داری به وب سایت مانم یه سر بزن واسه تبادل لینک هم به قسمت ( لینک دوستان ) برو

http://www.taskhir.com

عارفه شنبه 7 اسفند 1389 ساعت 15:50

واقعا ما اندر خم یک کوچه مانده ایم
البته فکر کنم حافظ هم همون ۲-۳ کوچه بالاتر باشه
ولی واقعا خدا کمکمون کنه...............

[ بدون نام ] شنبه 7 اسفند 1389 ساعت 15:55

حالا خدا کنه توبه هامون قبول بشه........
اگه نشه که........

عارفه شنبه 7 اسفند 1389 ساعت 16:13

البته خدا که خیلی خیلی خیلی مهربونه!!!!!
من که از مهربونیاش شرمندم خدایی!!!!!!!!





کاش بشه که بنده بهتری باشیم

آمین

فندق یکشنبه 8 اسفند 1389 ساعت 17:19

خودشم میگه :صدبار اگر توبه شکستی بازآ. و البته ناامیدی از رحمتش گناه کبیره.ولی فرصت توبه کردنم همیشه مهیا نیست. امیدوارم قدر تمام لحظه های ناب رو بدونیم .

سپیده سه‌شنبه 10 اسفند 1389 ساعت 12:16

سلام..

شاعر میگه:

یک دست به مصحفیم و یک دست به جام
گه نزد حلالیم و گهی نزد حرام
ماییم در این گنبد ناپخته خام
نه کافر مطلق نه مسلمان تمام


بعله

شعرتون مفهوم رو میرسونه ولی وزن درست و حسابی نداره!

سپیده چهارشنبه 11 اسفند 1389 ساعت 11:54

سلام ..
اولن اینکه این شعر از خودم نبود ..!!!
از خانم مهستی گنجوی شاعر سده پنجم و ششم بود ! ..

دوما اینکه منظور منم همون معنی و مفهوم بود !!..
که به حمداله حاصل شد!!

سوما به این میگن ایراد بنی اسرائیلی از نظر!!!!

چهارما اینکه شما زمانی میتونید کارشناس یه شعر باشید که در اون مورد تبحر و تجربه کافی داشته باشید!!

ببخشید

سپیده چهارشنبه 11 اسفند 1389 ساعت 13:11

.
خدا همه جوونا رو عاقبت بخیر کنه .

fatema جمعه 25 فروردین 1391 ساعت 01:41

ziba bood

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد